-
کاش
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 20:22
کاش آن شب را نمی آمد سحر کاش گم در راه پیک بد خبر ای عجب کان شب سحر اما به ما تیره روزی آمد و شام دگر دیده پر خون از غم هجران و او با لب خندان چه آسان بر سفر ای دریغ از مهربانی های او دست پر مهر آن کلام پرشکر غصه ها پنهان به دل بودش ولی شاد و خرم چهره اش بر رهگذر در ارزان زان ما بود ای دریغ گنج پنهان شد به خاک و بی...
-
تو نمیای من میمیرم
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 16:38
بزار برات بگم گلم بدون تو مرده دلم آزومو رو تن ماه نوشتمو منتظرم منتظر یه اتفاق،حادثه ی عبور تو من موندم تو فاصله ها با حسرت حضور تو حالا با حسرت دلم یه دنیا دلتنگت شدم دلو به دریا زدمو غرق موج نگات شدم ساحل من تو بودیو تو خوابمم نیومدی ببین چه ساده میمیرم تو حسرت تو لعنتی خواستم بمونیو زخم شبو مرهم کنی تو رفتیو...
-
دروغ
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 23:38
چرا دروغ میگوییم ؟ تحلیل دروغ در سنین مختلف ! دروغ از دیدگاه روان شناسان و روانکاوان : گاهی حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ میگوییم و خودمان نیز نمیدانیم که چرا الان و در رابطه با این موضوع دروغ گفتیم . چرا دروغ یکی از عادت های روزمره ی همهی ما شده است .؟؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ میگوییم یا نه ؟ آیا بدون...
-
اوج
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:06
در یک شب مه آلود و تاریک دخترک روی موتور پشت پسری که عاشقش بود نشسته بود. دخترک میگفت: آروم تر برو من از سرعت میترسم، ولی او از سرعتش کم نمیکرد، دخترک دوباره تکرار کرد:من از سرعت میترسم خواهش میکنم آروم تر برو. پسر گفت: اگه می خوای آروم تر برم باید به حرفم گوش کنی دخترک:گوش می کنم پسر: محکم منو در آغوش بگیر و بلند بگو...
-
جملات زیبا
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 16:56
آداب خوب و اخلاق ، دوستان قسم خورده اند و بزودی با یکدیگر متحد می شوند . بارتول افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحولات و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است . آندره مورا همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد . اُرد بزرگ پول مانند...
-
شعر سکوت
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 17:34
روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی سکوت قلبت و بشکن و برگرد، نزار این فاصله بیشتر از این شه نمی خوام مثل گذشته که رفتی، دوباره آخر قصه همین...
-
فداکاری
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 10:23
موندم از کجا شروع شد ؟ که تو رو دوباره دیدم هنوز از راه نرسیدم به ته قصمون رسیدم یکی جز من تو دلت بود واسه این بود برنگشتم وقتی لبخندتو دیدم حتی از خودم گذشتم ! این فداکاری من رو دیگه جز من کی میدونه ؟ جز تویی که خوبیامو دیگه یادت نمیمونه ؟؟ شاید اصلا دیگه یادت بره که مثل قدیم جون منی ولی یادت نره خوشبختی الانتو مدیون...
-
پادشاه و خدمتکار
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 17:11
“ پادشاهی بر سر سفره نشسته بود و می خواست ناهار بخورد .خدمتکار او با سینی غذا وارد شد اما ناگهان پایش به لبه فرش گرفت و دستش لرزید و مقداری آش روی سر پادشاه ریخت . پادشاه خشمگین شد و خواست خدمتکار را مجازات کند. خدمتکار بی درنگ سینی را روی زمین گذاشت و کاسه آش را بر داشت و همه را روی سر پادشاه خالی کرد . پادشاه از شدت...
-
امان
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 10:08
خدایا آنان که به من طعم تنهایی را چشاندن طعم تنهایی را مچشان... و آنان که ناروا را به من نسبت دادن به آنان ناروا را نسبت مده... و آنان که مرا از پشت خنجر زدن هیچ وقت زخمی مکن... و خدایا دوستیت را در قلبم فزونی بخش که تو بودی تنها دوستم... و تو بودی که منو بی نیاز کردی از غیر خودت... و تویی تنها تکیه گاه من نه بنده ات...
-
شعر های خیس
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 10:06
باز دوباره دلم گرفته از زمین و زمون از آدمای آهنی از اونایی که ادای رفاقت کردن ولی رفیق نبودن بلکه دوستانی بودن .... و مرا تنها گذاشتن در این خیال تنهایی هیچکس نبود که کمکم کنه هیچکس... وهیچکس. خدایا کمکم کن
-
اس ام اس و جک
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 14:36
اینم بخاطر سفار ش دوست عزیز ناهید هرکجا هستم باشم فقط اینجاست که نباید باشم آسمان مالم نیست پنجره ، قلب ، هوا ، عشق ، زمین مالم نیست همه شان سهمیه بندی شده اند سهم من از عشقت جیره بندی شده است منحنی» لبخندت؛ نقطه ی «عطفیست»؛ در زندگی «خطی» من! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هرکجا هستم باشم فقط اینجاست...
-
نشان تو
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 14:18
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست آن کفشهای مهربانت را نمی دانست رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم...
-
جملاتی درباره امید
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 17:14
*از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ می گه 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است که می میرد. *بیشتر آدم ها زمانی نا امید می شوند که چیزی به موفقیتشان نمانده است. *امید ، دارویی است که شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل تر می...
-
مرگ
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 17:10
کاش می دانستم,بعد از مرگم اولین اشک از چشمانِ چه کسی جاری می شود, و آخرین سیاهپوش که مرا به فراموشی می سپارد چه کسی خواهد بود. تا قبل از مرگ جانم را فدایش کنم.
-
تا حالا جمله ای شنیدین که دلتونو شکسته باشه؟
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 22:10
تا حالا شده کسی جمله ای بگه یا حرفی بزنه که باعث بشه دلتون بشکنه؟واسه من که زیاد پیش اومده تقریبا هرروز و گاهی روزی چند بار پیش میاد؟ شما چه جمله ای بوده که دلتونو شکسته یا ممکنه بشکنه؟ واقعا چرا ما مواظب حرفامون نیستیم من خودم چند بار با حرفام باعث ناراحتی دوستم شدم امیدوارم شما همچین کاری نکنید
-
کاش
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 17:07
کاش می شد باردیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت, با وفا, با مهربانیها نوشت کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت
-
جملات کوتاه
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 20:12
آخرین بار که به عشق و شور زندگی نهفته در وجود خود اجازه دادید تا بیرون آید و کمی بازیگوشی کند کی بود؟ آخرین باری که از بازی با بچه هایتان به همان اندازه ی آنها لذت بردید ، کی بود؟ آخرین باری که از زنده بودن خود به هیجان آمدید کی بود؟ نگران نباشید دیگران درباره شما چه فکر می کنند. به این فکر نکنید که آن چه را دوست...
-
شکرانه
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 22:07
در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم در دلم ، دلتنگی ام را در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را در لبخندم ، غصه هایم را دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد ساده می خندد ، ساده می پوشد دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست ساده می افتد ساده می شکند ، ساده می میرد خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم!! و آن گونه...
-
اسیر
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 19:20
وقتی آسمون تقاص غصشو از ما میگیره/حتی احساس منو تو.تو سکوت شب میمیره وقتی حتی یه ستاره تویه آسمون نداری/تو بگو با چه امیدی پا تو دل تنگی بذاری منو تو مثل ستاره زیر یک سقف اما دوریم/برای به هم رسیدن چشم براه یه عبوریم تو گرفتار سکوتی من اسیر بی کسی ها/مثل قطره های موجی وقتی آروم میشه دریا واسه ما حتی ستاره رنگ چشماتو...
-
اااااااای روزگار
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 00:16
باز دوباره دلم گرفته از زمین و زمون از آدمای آهنی از اونایی که ادای رفاقت کردن ولی رفیق نبودن بلکه دوستانی بودن .... و مرا تنها گذاشتن در این خیال تنهایی هیچکس نبود که کمکم کنه هیچکس... وهیچکس. خدایا کمکم کن که برسم به عشقم...........................
-
سلام
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 00:13
روزها از پس یکدیگر رهسپار خاطره ها می شوند می شوند و عشق کودکی روزهاست که به تنفر جوانی نقاب افکنده. من ماندم و خدایم و عمر کوتاه ست عشق یک بار است ولی در این زمان کوتاه همه و همه ی دنیا رو تجربه کردیم تجربه هایی بس شگرف چون اوو بود که با عشقش منو به دنیایی از تجربه وصل کرد و خدایم ۱۰۰ها هزار مرتبه شکر که او بود خدایم
-
ستاره
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 16:28
ستاره تو همونی که ستاره/تویه شب چه جایی داره تو شبای این دل من/تو همونی اون ستاره اگه بی خیالی داره/نازنین نگاهی داره اما اسم تورو بردن/واسه من یه یادگار باز دوباره دلم بردی ستاره/عاشقم کردی دوباره یه آدمی که یاد تورو داره/رنگ خوشبختی داره از اون میباره
-
مرد جوان و کشاورز
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 09:07
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم...
-
درویش
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 09:04
درویشی به دهی رسید. عدّه ای از بزرگان ده را دید که نشسته اند. پیش رفت و گفت: چیزی به من بدهید، وگرنه به خدا قسم با این ده همان کاری را می کنم که با ده قبلی کردم. آنها ترسیدند و هر چه خواسته بود به او دادند. بعد از او پرسیدند: با ده قبلی چه کردی؟ گفت: از آنها چیزی خواستم، ندادند، آمدم اینجا، شما هم اگر چیزی نمی دادید...
-
( مترلینگ )
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 09:02
ما خیال میکنیم که چیزی میدانیم در حالی که حقیقتا از هیچ راز بزرگی باخبر نیستیم . ولی این بی خبری نباید ما را دچار یاس و اندوه سازد . زیرا غنچه امید فقط در نهاد جاهلانی میشکفد که بدانند که نادانند.
-
m.s
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 20:26
مرا به کوچه احساس شاعرانه ببر به شهر شعر و غزلهای عاشقانه ببر ببر به فصل شکفتن به موسم رویش به عمق لحظه روییدن جوانه ببر شبی برای تماشای قصرهای بلور به کهکشان پر از نور و بیکرانه ببر طلوع کن سحری روشن از دریچه صبح ز کنج پنجره خورشید را به خانه ببر به فصل کوچ پرستو پرنده را دریاب اسیر کنج قفس را به آشیانه ببر بخوان...
-
آفتاب
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 21:05
اگه آفتاب تو چشات خونه کنه میتونه خورشید و دیونه کنه میتونه آینه ی چشمای تو گل شب بو موهاشو شونه کنه میتونه آب بشه تو نگاه تو دل سنگ هر چی غصه و غم لحظه هام ارزونی چشمای تو از نگاهت هر چی بگم بازم کمه منو بارون تو و آفتاب شب و برف توی راه زندگیم همسفریم نکنه اسیر تنهای بشی آسمونی ها رو از یاد ببری m.s
-
هرگز
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 20:56
دستهایم برایت شعر مینویسد اما تو هرگز نخواهی خواند آتش عشق در چشمانم غوطه میزند ولی تو هرگز نخواهی دید نه تو هرگز مرا نخواهی فهمید و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت و باز تو درکم نخواهی کرد
-
هنوز
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 20:51
ای دل تنها چیه چشم انتظاری باز یه لحظه یه دل آروم نداره مثل زمستون تو حسرت بهاری باز عشقت خیمه زد رو خونم باز یادت آتیش زد به آشیونم باز باید تنها بمونم بیا سکوت لبهام..هنوز حرمت خونه پرنده ی دل من..هنوز بی آشیونست بیا پر از امید..هنوز این دل خسته هنوز به پای چشمات..پایه عشقت نشسته توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره چرا...
-
برام مهم نیست اون کیه
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 23:15
برام مهم نیست اون کیه که اومده تو زندگیم اون که تورو ازم گرفت با اون همه خوب و بدی برام مهم نیست جای من دست کی تویه دستته رفتی ولی اینو بدون دلم هنوز بیادته میخوای فراموشم کنی ولی هنوز عاشقتم برو ولی یادت باشه آهمیشه چشم به راهتم خواستی سراغتم نیام آخه چرا واسه ی چی مگه گناه من چی بود که منو تازه می کشی تقدیم به sa...