داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

شب دلواپسی

شب دلواپسی هامو سحر کن 

نذار غربت تو رو از من بگیره 

بیا تا با جنون رد پاهایت 

خیابون حس بر گشتن بگیره 

شب دلواپسی ها مو سحر کن 

تو سهم گریه ها و خنده هامی 

کی گفته دوری و نیستی ورفتی؟ 

کی گفته؟ تو یه عمره که باهامی 

میخواستی غم نبینی که نبینم 

میخواستم نبض دستات مال من شه 

میخواستم تا ته دنیا بمونی 

نه که سال جنونت مال من شه 

تو تاریخی ترین تندیس عشقی 

دلم میخواد عمری مال من شی 

تو کشف تازه ای از جنس عشقی 

میخوام اسطوره عاشق شدن شی

بی نام

به تو عادت کرده بودم 
ای به من نزدیک تر از من 
ای حضورم از تو تازه 
ای نگاهم از تو روشن 
به تو عادت کرده بودم 
مثل گلبرگی به شبنم 
مثل عاشقی به غربت 
مثل مجروحی به مرهم 
لحظه در لحظه عذابه 
لحظه های من بی تو 
تجربه کردن مرگه 
زندگی کردن بی تو 
من که در گریزم از من 
به تو عادت کرده بودم 
از سکوت و گریه شب 
به تو حجرت کرده بودم 
با گل و سنگ و ستاره 
از تو صحبت کرده بودم 
خلوت خاطره هامو 
با تو قسمت کرده بودم 
خونه لبریز سکوته 
خونه از خاطره خالی 
من پر از میل زوالم 
عشق من تو در چه حالی 

 

متن کوتاه

یک بار خواب دیدن تو… به تمام عمر می‌ارزد پس نگو… نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست… قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست… تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو … بنویس

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

یک عمر

ا

یک عمر

عمری ست دلم به شوق تو پابند است

چشمم به رسیدنت ارادتمند است

از روز رسدنت مرا ترساندند

شمشیر تو انحنای یک لبخند است  

هم سفر

هم سفر

 

در این راه طولانی - که ما بی خبریم 

و چون باد می گذرد 

بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند 

خواهش می کنم !  مخواه که یکی شویم ،  مطلقا یکی 

مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم 

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد 

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم 

یک ساز را،  یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را 

و یک شیوه  نگاه کردن را 

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی 

هم سفر بودن و هم هدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست

و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است 

 

عزیز من 

دو نفر که عاشق اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی  رسانده است؛

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون ، حجاب برف قله ی علم کوه ، رنگ سرخ

و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند

گر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق

یکی کافیست 

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست

من از عشق زمینی حرف می زنم که  ارزش آن در "حضور" است

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری

 

عزیز من

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست ، بگذار یکی نباشد 

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم

بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم 

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید 

بگذار صبورانه و مهرمندانه  در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم 

اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل 

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست       

منتخبی از کتاب چهل نامه کوتاه

مهربانم

از طرف اونی که تنهاست .تنها اومده.تنها میره.تنهاش میذارن .تنها نمیذاره.تنها یه آرزو داره تنهاش نذاری 

مهربانم 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سردو غریبند با تو تک و تنها به تو می اندیشه و کمی دلش از دوری تو دلگیر است.  

مهربانم 

ای خوب من یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده هر شب و روز دعایش اینست :زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باش و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد. 

مهربانم 

ای خوب من یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را همه ی هستی و رویایش  را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد. 

مهربانم 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح گونه ی سبز اقاقی را از ته قلبت و دلش می بوسه با دلی سبز و پر از آرامش 

عاشقانه دعا میکند: 

که تو راهی خانه خورشید شوی 

به شب معجزه و آبی فردا برسی 

می گوید شقایق ها هرگز نمی میرند 

پس تا مرگ شقایق ها دوستت دارم 

تقدیم به بهترینم  ss

رضا

چند شعر عشقولانه

 

دلم گم کرده راهش را ، و چشمانم نگاهش را / شبیه آسمانی که ، شبی گم کرده ماهش را .
 
تو طراوت بهاران ، تو سخاوت زمینی / در کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی .
 
عشق برای یک مرد فقط صفحه ای از کتابه ولی برای یک زن تموم تاریخ زندگیشه . 
 

در کوهپایه های عشق دست کسی را مگیر وقتی میدانی که در قله او را رها میکنی .
 
بر عشق توام نه صبر پیداست نه دل / بی روی توام نه عقل برجاست نه دل / این غم که مراست کوه قافست نه غم / این دل که تراست سنگ خاراست است نه دل .
 
در این دور و زمانه دل هر کس دل نیست / کاسه ی سفالی محبت ها از گل نیست / نمی دانستم جنس دل ها تمام از سنگ است / واسه قلب شیشه ای جایی در این منزل نیست .
 
به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد / به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز .
 
برایت آرزو می کنم آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری .

با قلبی از عشق ، با خطی از حریر محبت ، بر روی برگی کهنه از یاس ، می نویسم : به یادتم با معرفت !
 
قسم به عشق و زندگی که ارزشش یه عالمه / قلبی که بی تو بزنه لایق آتش زدنه .


قدر چشم های تو را هیچ کس ندانست جز عاشقت / اما خوب میدونم که این عشق هرگز نبوده لایقت / ترسم از روزیست که می خواهی کنی ترک مرا / دست بیداد فلک موجی زند بر قایقت .
 
فکر من نباش مسافر ، به سپیده ها بیندیش / چشم فرداها براهه ، راه سختی مانده در پیش .
 
زیستن در فراغت دشوار بود اندک زمانی / اینک در فراغت محال است زندگانی / مهر تو همچون اکسیر جوانیست / عشق پاکت سرمایه ی جاودانیست  

خیلی وقته چشمهایم از فکر تو بارانیست / سال هاست دریای دلم از عشق تو طوفانیست / دیگر کاسه ی صبرم شده لبریز از درد بی تو بودن / خدایا انتظار دیدن یار چقدر طولانیست .


قسم به تین و عنکبوت ، به مرغ باغ ملکوت / از ته دل برات میگم ، دنیا فدای تار موت .


آتش زدن دل اگر عشق هست ، خاکسترای دلم رو به باد نفست بسپار .

دوست آن نیست که از دوست سیر شوید / دوست آن است که با آن پیر شوید .


شب ها آمدند ، روزها سپری شدند و تو همان خوب دیروزی .


دوریت اندوه پاییز ، سکوتت سوز زمستان ، لبخندت شکفتن بهار ، نگاهت گرمای تابستان ، جلوه گاه چهار فصلی ، خیلی عزیزی به خدا .

مصاحبه در خواب با خدا

مصاحبه در خواب با خدا 

خدا گفت:می خواهی با من مصاحبه کنی؟ 

گفتم:اگر وقت داشته باشی 

خدا لبخندی زد و گفت:وقت من بی نهایت است و برای انجام هر کاری کافی است.چه سوالاتی در ذهن داری؟می خواهی از من بپرسی؟ 

گفتم:چه چیزی بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟ 

خدا جواب داد این که آنها از کودک بودن خسته می شوند و عجله دارند بزرگ شوند و سالیان دراز در حسرت دوران کودکی سر کنند.اینکه سلامتی شان را برای بدست آوردن پول از دست میدهند و بعد پولشان را خرج می کنند تا دوباره سلامتی بدست آورند.اینکه با چنان هیجانی به آینده فکر می کنند که زمان حال را فراموش می کنند و لذا نه در حال زندگی می کنند نه در آینده.اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند. 

خداوندا دستان مرا در دست گرفت و مدتی در سکوت گذشت بعد پرسیدم:چه درس هایی از خدا می خواهید که بندگان شما یاد بگیرید؟ 

خدا با لبخندی پاسخ داد:یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خودکرد امامی توان محبوب دیگران شد.یاد بگیرند با ارزشترین ها اشیایی نیست که در زندگی دارند بلکه اشخاصی هست که در زندگی دارند. یاد بگیرندکه نباید خود را با دیگران مقایسه کنند. هر کس طبق ارزشهای خودش قضاوت می شودنه در گروه و براساس مقایسه. یاد بگیرند ثروتمند کسی نیست که بیشترین دارایی را دارد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد یاد بگیرند که برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند تنها چند ثانیه زمان لازم است اما برای التیام آن سال ها وقت لازم است یاد بگیرند که پول همه چیز را می خرد جز دل خوش. یاد بگیرند که دوست واقعیکسی است که همه چیز را در مورد آنها می داند و با این حالدوستشان دارد. یاد بگیرند کافی نیست همواره دیگران آنها را ببخشند بلکه باید خودشان هم خودشان را ببخشند.  

مدتی نشستم و لذت بردم. از او برای وقتی که به من اختصاص داده بود  و برای همه ی کارهایی که برای من و خانواده ام کرده بود تشکر کردم او پاسخ داد :هر وقت بخواهی من ۲۴ ساعته در دسترس هستم .فقط کافی است صدایم کنی تا جواب بدهم.

شعرکوتاه

تقدیم به او که به رسم جاده ها دور است اما به رسم دل با او هیچ فاصله ای نیست

ادامه مطلب ...

نفسم

نفسم به شماره افتاده است
ز تنگی دل
کجاست سنگ صبور قصه مادر
تا بر کند نیزه های غم را
که فرو رفته اند در جگرم
تو را چه می شود ای دل؟
که چنین خود را آماج نیزه های تیره رنگ می کنی!
تو که باغچه بودی
تو که یاد گلها،دانه های سبز را، در خود زنده می داشتی
چه شد آخر!؟
کدام دست پلید
آن دانه های پیچک غم را در خاک گرم تو پاشید
غم چیست؟
غم کیست؟
که چنین در گذر از باغ سبز دلم-داس به دست-
تک،تک، گل های قلبم را بر جان من خاک می کند
دل در عزای کدامین گل نشکفته در بهار
در سوگ کدام لاله بموید به درد 

تقدیم به m.s امیدوارم هر جا هستی خوبو سلامت باشی 

خیلی دلم برات تنگ شده

زندگی زیباست اگرچه سخت است

میدانم نمی شود معنا کرد ...

زندگی زیباست اگرچه سخت است

جاده ای است هموار اگرچه پرپیچ و خم است

دفتری است کوچک اگرچه پر معناست

آسمانی است آبی اگرچه گاهی بارانی

خاطراتش زیباست اگرچه پر معماست

و

در آخر ...

دریایی است طوفانی که ساحلش آرام و قرار ندارد.

سال نو مبارک

  

براستی رسیدن این عید سعید باستانی همراه با روئیدن جوانه ها و درختان و نو شدن جسم ها و جانهای عاشقان را تبریک و تهنیت گوییم . دلهامان را نزدیک ، دستهامان را به همدیگر بدهیم و در سال جدید با یاری هم منظری زیبا و زندگی خاطره انگیز خلق کنیم .

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها

ای تدبیر کننده روز و شب

ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر

حال مارا به بهترین حال دگرگون کن

سال نو مبارک