داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

آدمی

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت 

پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم  نداشت 

دل از خدا برید و در زمین نشست 

صد بار عاشق شدو دلش شکست  

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود 

یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود

گاهی وقتا

گاهی وقتا, 

توی زندگی آدما لحظه ای متولد می شه که روح اونا رو سریع تر از آسمون و رقیق تر از بارون میکنه.مثل وقتی که یک نفر خیلی دوست دارن. مثل وقتی که دلشون خیلی براش تنگ میشه. 

این جور موقعا, 

آدما حاضرن همه هستی شون رو بدن تا بتونن درست راس همون لحظه دلتنگی,اون فرد رو ببینن! 

گاهی وقتا, 

آدما خیلی از هم فاصله دارن,چیزی حدود هزار سال نوری! 

این جور موقعا, 

حاضرن همه هستی شون رو بدن تا برای یک لحظه نزدیک هم باشن,بتونن طعم صدای همدیگرو مزه مزه کنن,لهجه نگاه همدیگرو با تمام وجود حس کنن و.... 

گاهی وقتا, 

آدما میتونن بعد از قرن ها,برای چند لحظه,دوست داشتنی ترین فرد زندگیشون رو ببینن. 

این جو موقعا,  

حاضرن همه هستی شون رو بدن تا زمان برای همیشه متوقف بشه! 

میخوام فقط یه چیزی رو بدونی,فقط یه چیزو: 

تمام گاهی وقتای زندگی آدما,همیشه های زندگی منه!!!

خدایا

خدایا

از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

نگاهی ،

یادی ،

تصویری ،

خاطره ای

 برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

روزی چقدر عاشق بودیم