داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

پادشاه و خدمتکار

پادشاهی بر سر سفره نشسته بود و می خواست ناهار بخورد .خدمتکار او با سینی غذا وارد شد اما ناگهان پایش به لبه فرش گرفت و دستش لرزید و مقداری آش روی سر پادشاه ریخت . پادشاه خشمگین شد و خواست خدمتکار را مجازات کند. خدمتکار بی درنگ سینی را روی زمین گذاشت و کاسه آش را بر داشت و همه را روی سر پادشاه خالی کرد .
پادشاه از شدت خشم از جا پرید و فریاد زد : این چه کاری بود که کردی احمق؟! خدمتکار با خونسردی پاسخ داد :
ای پادشاه تو به قدری بر مردم ستم کرده ای که از دست تو در عذاب هستند و از تو بدشان می آید . اگر بخاطر ریخته شدن کمی آش بر سرت مرا مجازات کنی نفرت مردم از تو بیشتر می شود چون تو بخاطر یک اشتباه به این کوچکی مرا مجازات می کنی! این است که به فکرم رسید تا تمام آش را بر روی سرت بریزم تا گناه بزرگی بکنم و تو به خاطر چنین گناهی مرا مجازات بکنی آن وقت اگر مردم بدانند این مجازت حق من بوده نفرت آن ها از تو بیشتر نشود! پادشاه ستمگر از این حرف خدمتکار خوشش آمد و او را بخشید. 

بر اساس حکایتی از کتاب جوامع الحکایات عوفی

نظرات 1 + ارسال نظر
masoud چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ب.ظ http://azad0631.iranblog.com

33.703703427030127.9694239033302
salam doost man veblag kheyli ghashangi dari.ama heyf tablighat nadare veblag bedoon tablighat yani bedoon poshtvane mali.
ye sar be veblag man bezan va daramad madam olomr dashte bash mahane 400 hezar tooman.tazmini.
agar doost dashtimano ba asm (sms bahal va sare kari) link kon.bya bem khabar bede belinkamet.
rasty agar omadi ye kilik alaki roo tablighat bezan.babat komak be man.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد