داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

شب دلواپسی

شب دلواپسی هامو سحر کن 

نذار غربت تو رو از من بگیره 

بیا تا با جنون رد پاهایت 

خیابون حس بر گشتن بگیره 

شب دلواپسی ها مو سحر کن 

تو سهم گریه ها و خنده هامی 

کی گفته دوری و نیستی ورفتی؟ 

کی گفته؟ تو یه عمره که باهامی 

میخواستی غم نبینی که نبینم 

میخواستم نبض دستات مال من شه 

میخواستم تا ته دنیا بمونی 

نه که سال جنونت مال من شه 

تو تاریخی ترین تندیس عشقی 

دلم میخواد عمری مال من شی 

تو کشف تازه ای از جنس عشقی 

میخوام اسطوره عاشق شدن شی

نظرات 4 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.avayetorkaman.blogsky.com

شعر زیبایی بود به ما هم سری زنید

ms سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ

خیلی قشنگ بود

aki دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ق.ظ

جالب بود

الناز شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

دلتنگی حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد