داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

من ، تو ، گل

آغاز حرفهامان
سلامت را گلی کندم
به دست واژه هایت
به دست حرفهای تو سپردم
که در بین حرفهامان
از آب خنده هایت شاد می نوشید
در بین حرفهامان شاد می خندید
ماندنی ها بودند
وشعری ماندگار تر از همیشه
غزلی هم بود
لحظه ها ی حضور
پر از تیک تاک تند ساعت شده بود
و گل در گذر ثانیه ها رنگ میباخت
حریف وقت نشد
دم به دم
او میباخت
با همه پرید
...ه رنگیحال من را در یافت
آخر حرفهامان ماندنی ها رفتند
شعر تنها شد
غزل از غم می خواند
و گل از رفتن تو بد آزرد
آخر حرفهامان
خداحافظ کردی ...و
گل پژمرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد