داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

اهل کوچه باغهای گذر زمانم

اهل کوچه باغهای گذر زمانم

شناسنامه ام را همین نزدیکی گم کرده ام

همان جایی که برایم صادر کرده بودند

کنار قانون زن بودن و برچسب ضعیفه داشتن

حال و روزم بد نیست

گریه ام پنهانیست

در عوض لبخندم گوش فلک را پر کرده است

کودکیم جا مانده در دل سکوتهای مکرر

روحیه ام خوب است

نفسی در رفت و آمد همین هم از سرم زیاد است

زندگیم عالی است شکر خدا

صدایم خاموش در پس بغضهای فرو خورده

غم و غصه ای ندارم که بخورم

چون سیر شده ام از همه سرکوبهای پی در پی

زبانم ایرانی است با الفبای سکوت

دست نویسم بد نیست با رموز الفبای خاموشی خوب آشناست

گردش هایم طولانی است

هر روز تا ته نبودن می روم

سرگرمی هایم بسیار جذاب است

هفتگی برای درد هایم قصه می بافم

گاهی نیز خودم را بر می دارم

با هم تا کوه بی قانونی می رویم

در نمازم جای شما خالیست

برنامه میچینم برای روزمرگی ام

خدا قبول کند گرچه اول وقت نیست

روزه ام هر ماه است

بودنم را روزه می گیرم

جشن هایم سرخوشانه است

می رقصم در برابر سازهای زندگی

دوستانی دارم همه سایه دار

سایه هاشان اگر نبود آفتاب دلمردگی بی طاقتم می کرد

می دانم عشق را تجربه خواهم کرد

در پس ویرانی های دست ساز

خط پایان را نمی دانم کجاست

هر کجا هست به سلامت به دست خدا می سپارمش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد