داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

جدایی

مرا اینگونه باور کن 

کمی تنها,کمی بی کس,کمی از یادها رفته 

خدا هم ترک ما کرده 

خدا دیگر کجا رفته؟ 

نمیدانم 

مرا آیا گناهی هست...؟      شاید 

که شاید به جرم آن غریبی و جدایی است 

نظرات 4 + ارسال نظر
ms چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ

خدا هیچ وقت بنده هاشو تنها نمی زاره
هیچ وقت

ندا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://mohajerdow.mihanblog.com

سلام
خیلی جالب بود

ریحانه پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://sagheye-navazesh.blogfa.com

خودت نمیدونی...
ولی هست کسی به یادت...

الناز شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ب.ظ

میرسد روزی که بی هم میشویم .یک به یک از جمع هم کم میشویم .میرسد روزی که مادر خاطرات . موجب خندیدن و غم میشویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد