داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

داستان کوتاه و شعر

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی نرخ یوسف شکند گر تو به بازار آیی

مهدی جان

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی * چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر بدوش بت شکن * خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی
برای ما که دلشکسته و خسته ایم نه * ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام * دوباره صبح، ظهر، غروب شد، نیامدی

نظرات 2 + ارسال نظر
bahar سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://rainysky.blogsky

salam morteza jan kheily sakhte nemishe

ندا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ

ممنون که به وبلاگم سرزدین
من هم شمارو لینک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد